ZED LOVE
با توام ، باتو، خدا خدايا من را که آفريدي گارانتي هم داشتم؟؟!ديگر کار نمي کند دلم! رد پاهايم را پاک مي کنم وقتي دير مي آيي ؛ بر تــمام قبر هاي اين شهر سيــــــــــگــــــار داريـــد؟؟؟ حتي عکستم ندارم که بذارم روبروم ... خندمـــــ که براتــــــــــــ زيبا بود کاش من هم اِنگار عاشِقت شُده است... عاشقانه تکرار ميشوند... قهوه ي تلخ را روبه رويم دوست دارم چه بي پــَـــــــــروا نه صدايش را نازك ميكرد پشت درياها هيچي نيست بيخودي قايق نساز من مورچه اي را مسخره ميكردم كه مــن، از تمام آسمـــان يک بــــاران را ميخواهم ... يک غريبه مي خواهم يــــاد بِگيــر! بايد فراموشت کنم تمام شيريني هاي جعبه را خوردم آي الکساندر ميگن وقتي يه بچه اشتباه ميکنه نميدونم ديدي يه آغوش
نظرات شما عزیزان:
يک کمي معجزه کن
چند تا دوست برايم بفرست
پاکتي از کلمه
جعبه اي از لبخند
نامه اي هم بفرست
به کسي نگوييد
من روزي در اين دنيا بودم.
خدايا
مي شود استعـــــفا دهم؟!
کم آورده ام …!
بـــــــــي خـــيالِ هـَــر چــِـه زِمِســــتان اســت
و بـــَرف است . .
و سـَـــرمـــا
تـَـمــام پنَـــجــِــره هـــا را بـــاز گـــُـذاشـــته ام !
تــا شـــايـــَد بـــاد
بـــويِ پيــــراهـَـنـَـت را بيــــاوَرد
از اينکه به اتاقم بيايي
و در را باز کني
هراسي ندارم ......
فقط قبل از آمدن تماس بگير ،
شايد کمي پير شده باشم !!
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر خنده معنايي ندارد
فـقـط مي خندي تا ديگران ، غم آشيانه کرده
در چشمانت را نـبـيـنـنـد !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر حتي اشکهاي شبانه هـم آرامت نمي کنند
فـقـط گريه مي کني چون به
گريه کردن عادت کرده اي !
وقتي دلت خسته شــد ،
ديگر هيچ چيز آرامت نمي کند
به جز دل بريدن و رفتن....
عاشقم...
عاشق آن "ميم"
که مي آيد آخرِ عزيز...
و مرا مي کند مالِ تـــــــو ...!
دلم هزار جا نمي رود
يک جا مي رود
آن هم ...
خانه ي رقيبـــ ــ ـ !!
بوسه بزن
شـــــــــايد به ياد بياوري
کجـــــــــا مرا جا گذاشتي ...
من در تنهـــــــــــا تريــــــــن قـــــــــبر اين شهر خفته ام
صداي کــــــــلاغهـــــــا را مي شنوي .؟
دارند برايم فاتحه مي خوانند.....!!
ميخـــواهـــم خـــاطـــره دود کـــنـــم ....!!!!
اونقدر نگاش کنم تا بشکنه بغض گلوم ...
.
.
اشکمم به زيباي خندم هستــــــ؟؟؟
"باد "بودم تا بي دغدغه
در آغوشت گم ميشدم
وکسي ديگر نميپرسيد
؟؟شما؟؟
ساعَتِ مُچي اَم!!!
پايَش لَنگ ميشَوَد...
لَحظه هاي بي تو!!!
و پي در پي ...
سِکانسْهاي دو نفره ي ما...
ميگذارد
و دور ميشود
به همگان بگو قهوه هاي اين کافه تا ابد
نخورده مي ماند وتلخ
سرد ميشود
چشمانم تا ابد بسته بماند
زماني که در خواب هايم قدم ميزني
- آرامتر گام بردار
بيداري فقط عذاب نبودن
"توست"
يادت ميآيد
آن شب
چندبار آن خيابان بلند و تاريک را رفتيم،
تا جسارت اولين بوسه فراهم شد؟
دلـــــــــم آغوش ِ ممــــــــــنوعه اي را ميخــــــواهد....
که تنـــــــــــها شرعي بودنش را
من مـــــــيدانم و دلــــــم و تــــــــــو...............
نه دستانش را آردي
از كجا به گرگ بودنش ميكردم؟
آنجا هم رفتم
آدمهايش مثل آدمهاي اينجاست
دروغگو و پست...سهراب هم دروغ مي گفت..
سالها عاشق تفاله چاي بود
خودم را فراموش كردم كه
مدتي عاشق آشغالي بودم كه
فكر ميكردم آدم بود...
و از تمــــام زميــــن، يک خيابان را ...
و از تمــــام تـــــو، يک دست
که قفــــل شده در دست مـــــن ...
بيايد بنشيند فقط سکوت کند
و من هـي حرف بزنم و بزنم و بزنم...
تا کمي کم شود اين همه بار ...
بعد بلند شود و برود
انگار نه انگار...
اگـــه کســـي بِهـــت گفـــت دوسِـتـــــــ دارَم
لـُــزومـــا بـه ايــن مَعنــي نيستـــ کــه کَــس ديگـــه اي را دوسـتـــ نـَــدارد ...
بايد ديگر تو را نبينم
اينها را قول داده بودم به خودم !
اما
آن هنگام که در آغوشت جاي گرفتم
فهميدم گاهي
بدقولي چقدر دلچسب ميشود
اما اندکي از تلخي اوقاتم کم نکرد.....
بيا و اين اختراعت را با خودت ببر
ديگر هيچ کس هواي صدايم را نميکند
چنديست مرا به هيچ جاي دنيا وصل نکرده است!
نگيد شيطون گولش زد
وقتي حرف زشت ميزنه
نگيد صدا از توي خيابون بود
وقتي خرابکاري ميکنه
نگيد بچه ي همسايه بود
که فردا
وقتي اشتباه رفت
نگه شيطون
نگه دوست ناباب
نگه قسمت ، تقدير ...
که انگار براي تو ساختنش؟
جون ميده براي اينکه توش گم بشي
جون ميده توش بميري
جون ميده توش جون بدي
تعجب ميکني از سازنده اش !
همونقدر که گاهي يک لباس حاضري انگار براي تن تو تراشيده شده
گاهي آغوش ها هم اينطورين!
طول و عرض و ارتفاعش
سايز توا !
انگار خدا تراشيدش براي تو
Power By:
LoxBlog.Com |